نتایج جستجو برای عبارت :

قبلا بهتر بود.

برای زندگی شهرستان خیلی بهتر از تهران است. حتی امکاناتی که  اینجا توی تهران برای بچه ها فراهم می کنیم از قبیل کلاس موسیقی، تکواندو شطرنج از آن بهترش شهرستان فراهم است! البته قبلا این طوری نبود. اما حالا که هست!
پیش بینی می شود ایشالا اگر تحریمهای نفتی ادامه داشته باشد اوضاع کاسبی هم توی شهرستانها بهتر از تهران باشد
ما مانده ایم و این حسرت که برویم با پولی که توی این محله کثیف و پر سر و صدا و بی نور یک واحد شصت متری خریده ایم یک خانه حیاط دار و ن
از دوستانی که رشته تجربی هستن و کسانی که قبلا رشته تجربی بودن و در حال حاضر دانشجوی رشته هایی مثل پزشکی و دندان پزشکی هستند یه سوالی داشتم. 
من قبلا رشته ام ریاضی بوده، الان میخوام کنکور تجربی شرکت کنم برای پزشکی، امشب اومدم برای امتحان چند صفحه اول فصل ۶ زیست ۱ که میگن جزو فصل های سخت زیست هست رو خوندم. بعد هشت تا تست زدم. دو تاش درست بود. چهار تا غلط، 2 تا هم جواب ندادم. به نظرتون اگه خوب بخونم، میتونم از پسش بربیام؟
من بواسطه رشته ای که تو دان
عصر که میشود، خانواده ام میروند پیاده روی. قبلا من هم میرفتم، ولی حالا از رفتن احساس بدی پیدا میکنم. وقتی چیزهایی میبینم که قبلا از ذوق مرا می لرزاند، و الان برایم به سان دیوار سفید و ساده شده اند، اعصابم خورد می شود. ترجیح میدهم در خانه بمانم، و زمانیکه خانواده ام در خیابان قدم میزنند، در داستان ها قدم بزنم.
سوال:در کودکی دوست داشتی چه کاره شوی؟
جواب: من نمی دانم، اما شاید او بداند.
ادامه مطلب
سر شام نشسته بودیم.در مورد کارم که حسابرسیه قبلا ها توضیح داده بودم چند بار.صحبت شد که ماموریت باید برم.مادر پرسید همون شرکت لوازم خونگیه؟؟!! من با ی لحن تمسخر آمیز (از اینکه خیلی عجیبه سوالش و ده بار قبلا توضیح داده بودم) و با ی تغییر قیافه مجدد تعجب زده پرسیدم لوازم خونگیه؟؟؟با تعجب و انکار!
بی نهایت پشیمون شدم بعدش.مبادا دل مادرم رو شکونده باشم.پیش خودش خجالت کشیده باشه.
خدایا :(
تو این دو روز بعد از مدتها دوباره طعم پیشرفت رو چشیدم؛ دوباره کار کردن، دوباره تمرین، تمرین و تمرین هرچند کوتاه، هرچند فقط یک میزان، هرچند فقط یک آکورد، صدادهی و سونوریته، تاچ و تکنیک و تمیز و گوهری بودنِ صدا، اجرا، حرکت انگشت ها و کنترل وزن، همه و همه تو همین دو روز تنها با 1 ساعت تمرین در حال بهبود هستش. نه اینکه بهتر شه(!) بلکه برگرده به قدرتی که قبلا داشتم و بعد از اون شروع به پیشرفت و بهتر شدن کنم! حتی همین الانش فکر میکنم از 1 2 سال پیش که تمر
مهر در سجاده ام پنهان بماند بهتر است
کفر ما در سایه ی ایمان بماند بهتر است
عشق و رسوایی خطر دارد زلیخای عزیز
یوسفت در گوشه زندان بماند بهتر است
در دلم نفرین و بر لب آفرین دارم ولی 
ماجرا بین لب و دندان بماند بهتر است
بعد از این از عشق ما در کافه های انزوا
نقش مرموزی ته فنجان بماند بهتر است
بی سلامی آمدی پس بی خداحافظ برو 
عشق بی آغاز بی پایان بماند بهتر است
احسان_افشاری
 
یا ستار العیوب
 
یه دندونم درد میکنه.قبلا درستش کردم. اما دوباره خراب شده به گمانم این قبلا که میگم منظورم 8 سال پیشه. 
تو این کرونایی دندون درد چی میگه
خدایا....
 
 
پی نوشت
امون از خواب های پریشون دختر...
یک خواب هایی میبینم این مدت که قشنگ کابوس... 
خواب ها هم کفاره گناها میشه حساب بشن خدای خوبم؟
 
پی نوشت 2
در مورد ماهیت درد فکر میکنم... 
درد چیزیه که روح حسش میکنه. نه جسم... حتی درد جسمانی. 
به خاطر همین بدنی که روح ارتباطش باهاش قطع شده (بدن فرد مرد
اینکه الان اینطوری میکنن بده، زشته حق داری ناراحت بشی، اما خوب فکر کن، قبلا کم باهات مهربونی نکردن، کم سنگ صبور نبودن کم تلاش نکردن که بهت خوش بگذره، یادت میاد؟ خوب فکر کن قبلا نشده که خودتم اشتباه کنی؟ نشده رفتارت زشت باشه؟
اونا آدمن، اتو هم همینطور 
میبینی همه ممکن الخطاییم به شرط مجازات
از خودت شروع میکنی؟ دوس داری شروع کنی جبران کردن اشتباهات خودت ؟ این به سعادتمندیت نزدیکتر نیست ؟
اینطوری قشنگتر و شایسته تره درسته؟
آفرین که این راهو ا
تو یه کانالی تو تلگرام عضو بودم و مطالبش رو میخوندمکانالی بود درباره مسائل سیاسیبعد ها نویسنده اش یه کانال دیگه زد با موضوعات فرهنگی و تصمیم گرفت یه گروه بزنه و درباره مسائل فرهنگی و هنری صحبت کنیممن هم عضو گروه شدمدو سه روز از تاسیس گروه نگذشته بود که پیام داد کسانی که تو گروه فعال نیستن رو حذف میکنممن نوشتم بهتر نیست دو سه روز دیگه صبر کنید شاید خیلی ها تو این دو سه روز کاری داشتنبا لحن تندی نوشت تو خودتم از اونایی هستی که فعال نیستندقیق یا
قبلا وقتی خانوم ابریشمی، خیلی کوچیک بود، من نگا که میکردم، اصا ذوق عالم میومد سرریز میشد تو قلب من، بعدم میشد یه آبشار که محل فرودش تو صورت من بود، و گل لبخند منو، همین عشق آبیاری میکرد
اونوقتا فکر میکردم، اگر بمیرم هم حتما از فرمانروا اجازه میگیرم برای یه شبم که شده منو برگردونه توی دنیا، وسط مجلس عروسیه، دخترم خانوم ابریشمی ...
انقدر علاقه...انقدر آرزو....اون همه امید...
فکر نمیکردم روزی بیاد که نقشه بکشم برا چند سال آینده، برای شب عروسیه هم خ
انگاری حس مولکیت داشتم قبلا بهش! شبکه مجازی رو سروتـه میکردم یهو به لکسش برخوردم !چشماش رو عمل کرده بود خیلی بهتر از قبل شده بود ! اون موقع ها شاگـرد زرنگ مدرسه بود ، اون باعث شد خیلیـا رشد کننـ... ! اصلا باورم نمیشه حتی نمیدونم دیگه میشناستَم اصلا یا نه ؟ وای که چقـدر این چنـد خط نوشته حـالمو خوب کرد ! همینقـدر سبک م که خوابَ م میاد ! بعد از فک کنم ۲۰ساعت بیدار بودن ! نمیدونستم پیدا کردنت اینقـدر منو خالیم کنه !
انگاری حس مالکیت داشتم قبلا بهش! شبکه مجازی رو سروتـه میکردم یهو به عکسش برخوردم !چشماش رو عمل کرده بود خیلی بهتر از قبل شده بود ! اون موقع ها شاگـرد زرنگ مدرسه بود ، اون باعث شد خیلیـا رشد کننـ... ! اصلا باورم نمیشه حتی نمیدونم دیگه میشناستَم اصلا یا نه ؟ وای که چقـدر این چنـد خط نوشته حـالمو خوب کرد ! همینقـدر سبک م که خوابَ م میاد ! بعد از فک کنم ۲۰ساعت بیدار بودن ! نمیدونستم پیدا کردنت اینقـدر منو خالیم کنه !
درد مزمن رشد اقتصادی پایین؛ عوامل و راه‌حل‌ها
خروج از رکود و بازگشت به چالش قدیمی 
سعید مسگری/پژوهشگر اقتصادی 
در هفته های اخیر برخی مسئولین خبر از بهبود رشد اقتصادی امسال و حتی احتمال مثبت شدن آن دادند. اگرچه هنوز آمار رسمی از رشد اقتصادی امسال منتشر نشده اما به نظر میرسد عملکرد رشد اقتصادی از آنچه قبلا برآورد می شد بهتر خواهد بود.

ادامه مطلب
امروز که کلاس
خیاطی بودم یهو بحث فرشتگان شد که یه خانم مبتلا به سرطان سینه از طریق نامه نوشتن
به فرشته ی شفا الان رو به بهبوده و حالش خیلی نسبت به گذشته بهتر شده و من شنیدم
که خانم دیگه ای میگفت آره مثل قانون جذب و من برام جالب بود که الان انگار همه از
قانون جذب مطلعند و این موضوع بر کسی پوشیده نیست حتی اگه تو شهر کوچیکی مثل شهر
ما باشی و به همین دلیل دلم خواست نامه ای به فرشته اسرافیل که شفا دهنده ی الهی
است بنویسم. البته من قبلا هم نامه به فرشته
متن آهنگ جاده از سامان جلیلیقلبا تورو میخوام تویی دنیام مثه قبلاقبلا تو هم میگفتی با منه قلبت الانا اصلامن دلم میخواد بزنیم به جادهبریم لب دریا با پای پیادهدلم میخواد بارون بشوره غمامونخیره شی به چشمام بدون اراده

ادامه مطلب
این ۱۵ عمل را رها کن تا شاد باشی:
۱ – بهتر است همیشه حق با تو بودن را رها کنی
۲ – بهتر است نیاز به کنترل کردن را رها کنی
۳ - بهتر است سرزنش کردن را رها کنی
۴ - بهتر است افکار مبارزه گرانه خود را رها کنی
۵ – بهتر است باورهای محدود کننده خود را رها کنی
۶ – بهتر است شکوه و شکایت را رها کنی
۷ – بهتر است قضاوت کردن را رها کنی
۸ – بهتر است نیاز به تحت تاثیر قرار دادن دیگران را رها کنی
۹ - بهتر است مقاومت در مقابل تغییر را رها کنی
۱۰ – بهتر است برچسب زدن ها
مقدمه
تمامی اکوسیستمهای کره زمین روی هم زیست کره را تشکیل می‌دهند و بخش
فیزیکی این بزرگترین واحد اکولوژیک ، محیط زیست کره زمین است. این بخش
فیزیکی خود از سه قسمت بهم پیوسته تشکیل شده است. قسمت آب یا آب کره ، قسمت خشکی یا سنگ کره و قسمت گازی یا هوا کره. از آنجا که تعداد اندکی از گونه‌ها می‌توانند بطور همیشگی در هوا بمانند، دو دسته اصلی زیستگاهها را زیستگاههای آبی و زیستگاههای خشکی تشکیل می‌دهند.
برای مشاهده روی ادامه مطالب کلیک کنید
ادامه
اگر پرونده ای را تازه ایجاد کرده باشیم در هنگام ذخیره(save)آن برای نام آن پرونده از شما یک اسم می خواهد تا آن پرونده را با آن اسم ذخیره کند.
اما اگر پرونده ای را که قبلا ذخیره کردیم را باز میکنم بعد از اتمام کار اتفاق خاصی برای ذخیره آن نمی افتد و روی پرونده قبلی ذخیره میشود.
حال اگر پرونده ای را که قبلا ذخیره کردیم را باز کنیم و تغییراتی را روی آن اعمال کنیم میتوانیم پرونده را با تغییرات آن در پرونده جدید ثبت کنیم save as نسخه جدید را که با قبلی متفا
قبلا اوضاع بهتر بود. چیزکی به ذهنمان می زد و توی وبلاگمان می نوشتیمش. الان یک توییت میزنی، میبینی خوب از کار در آمد، توی کانالت هم می گذاری اش. بعد می گویی اصل وبلاگ است. توی وبلاگ هم پستش می کنی. بعد تازه یادت می آید که ای بابا اینها هیچ کدام مخاطبی ندارند اصلا! حالا وقت پست یا استوری اینستاگرام کردنش است!
این وسط مخاطبین مشترک که اذیت می شوند به کنار، کسانی که بیش از دو جا را می خوانند می گویند: اینو ببین! فک کرده شاهکار نوشته از چند جا میکندش تو
قبلنا ماه رمضون اصلا یه بوی خاصی داشت,اصلا یه ماه جدا از سال بود,این شوق آدم برای یه کم اب خوردن تا قبل اینکه اذان بگند,این بحث همیشگی که میشه تا اخر اذان صبح سحری خورد ولی با "ا" الله اکبر اذان مغرب هم میشه افطار کرد D:.از همه مهمتر اینکه سحری افطار همه باهم دور یه سفره جمع میشدیم.ولی الان نمیدونم من عوض شدم,بقیه عوض شدند,دیگه مثل قبل حال نمیده.سحری تنهایی میخوری,افطاری تنها میخوری,هرجا میری هیچکس روزه نیست.میگم خدا نکنه ماه رمضون تو عوض شده
+بعضی اوقات که آدم می شینه و با خودش فکر می کنه،می بینه که چه قدر با قبلا متفاوت شده،چه قدر فرق کرده،اون قدری که هرچی فکر می کنه یادش نمیاد که قبلا چه طوری بوده.قبلا چه طوری رفتار می کرده.قبلا چه طوری می پوشیده.قبلا چه خواب هایی می دیده.قبلا چه چیزهایی رو دوست داشته قبلا چه کتاب هایی می خونده.قبلا چه فیلم هایی نگاه می کرده و خلاصه قبلا چه تیپ شخصیتی داشته.نمی دونه که یک سال قبل چه طور بوده.یک سال بزرگ تر شدم و امیدوارم خانم تر هم شده باشم.​ :) خوش
تصمیم گرفتم بعد از ۵ سال دوباره شروع کنم به نوشتن با این تفاوت که قبلا در بلاگفا و الان در بیان...اما انگار نوشتن از یادم رفته،دیگه نمیتونم مثل قدیما خوب بنویسم،فقط میتونم بنویسم که حداقل آروم بشم،مغزم بایگانی بشه،باید بنویسم تا حالم یکم بهتر بشه،آخه من  آدم نوشتن بودم با وبلاگ نویسی خو گرفته بودم،حتی خودمم باورم نمیشه چطور۵سال تونستم فاصله بگیرم...دوباره من و وبلاگ نویسی و سه نقطه هایی که معنیشون کلی حرف نگفته است...
تصمیم گرفتم بعد از ۵ سال دوباره شروع کنم به نوشتن با این تفاوت که قبلا در بلاگفا و الان در بیان...اما انگار نوشتن از یادم رفته،دیگه نمیتونم مثل قدیما خوب بنویسم،فقط میتونم بنویسم که حداقل آروم بشم،مغزم بایگانی بشه،باید بنویسم تا حالم یکم بهتر بشه،آخه من  آدم نوشتن بودم با وبلاگ نویسی خو گرفته بودم،حتی خودمم باورم نمیشه چطور۵سال تونستم فاصله بگیرم...دوباره من و وبلاگ نویسی و سه نقطه هایی که معنیشون کلی حرف نگفته است...
تصمیم گرفتم بعد از ۵ سال دوباره شروع کنم به نوشتن با این تفاوت که قبلا در بلاگفا و الان در بیان...اما انگار نوشتن از یادم رفته،دیگه نمیتونم مثل قدیما خوب بنویسم،فقط میتونم بنویسم که حداقل آروم بشم،مغزم بایگانی بشه،باید بنویسم تا حالم یکم بهتر بشه،آخه من  آدم نوشتن بودم با وبلاگ نویسی خو گرفته بودم،حتی خودمم باورم نمیشه چطور۵سال تونستم فاصله بگیرم...دوباره من و وبلاگ نویسی و سه نقطه هایی که معنیشون کلی حرف نگفته است...
با اینکه کم خوابیده بودم صبح پاشدم کل خونرو جمع کردمو یه نهار درست کردم (کتلت )
مامان بیمارستان بود گفت بابات امروز مرخص میشه
ساعت ۱۵ بابارو آورد خونه ، و یه دوش گرفت
یه سوپ خوشمزه براش درست کرده بودم و نوش جون کرد
پزشک بیمارستان گفت که از آنژیو و استندگذاری که قبلا برای قلبت انجام دادی(با ۳ تا رگ کاملا مسدود سکته کرده بود قبلا) ۱ رگ رو پزشکت باز نکرده بوده و همینجور مونده بود ، و اینکه قلبت ورم داره
حال داریم از این مطب به اون مطب زنگ میزنیم بلک
دارم دینی میخونم نوشته که:
یکی از نتایج اخلاص، حذف موانع و کارهای دور کننده از خدا از زندگی انسان است.
فک کنم جواب یکی از سوالای زندگیمو گرفتم...
همیشه میپرسیدم چرا من یه سری مشکلات دارم یا چرا من به اون راه ها کشیده میشدم درصورتی که بعضیا همین مسیرو خیلی هموارتر و بدون این همه مانع رد میکنن؟
یا اینکه چرا قبلا من دچار این دشواریا و مسایل نمیشدم
اره چون قبلا ادم بودم!
 
در آن زمان که از نظر من همه چیز رفته بود
 
بهتر است بگویم همه چیز را از دست داده بودم
 
جایی که بر این باور بودم:
احتمالا تو هم باید از دست داده باشم
و بی شک همین گونه است
که به از دست دادن همه چیز انجامیده 
 
چهره ام.بسیار درد میکرد
کبود نبود.ورم نکرده بود.خونریزی نداشت.چشمهایم سنگین نبود.
 
اما من این احساس ها را داشتم!
صورتی پر از کبودی.با چشمهایی که مشتهای محکمی خورده بود
با لبی پاره که  از ان هنوز خون تراوش میکرد
با موهای اشفته
با یک دست شکسته
من خیلی وقت گذاشتم، خیلی فکر کردم، ولی همه‌اش بیهوده بود. روزها خیلی زود می‌گذشت، اصلا نمی‌فهمیدم چطور، ولی می‌رفت و تمام می‌شد. هیچ کاری نکردم که دردی را درمان کند، اگر کاری انجام می‌دادم از سر ناامیدی بود به خاطر دانستن اینکه این کار مرا رشد نمی‌دهد.
من بریدم و این کارها را، همهء کارها را کنار گذاشتم. شاید روزی مجبور شوم به خاطر به دست آوردن نان خشکی با اینها سر و کله بزنم، ولی اکنون من رها هستم. نمی‌دانم تا کی کاری انجام نخواهم داد ولی.
مادرم یه مدتی رفته بود شهر دیگه و نبود. وقتی اومد بدو بدو رفتم سمتش و براش با آغوش باز کردم اونم با دستانی که زیاد رو به بالا باز شده بود. قبلا چنین کاری نمی کردم یعنی احوالپرسی داغ بود اما نه این شکلی. خلاصه نوآوری جذابی بود. هر دو کیف کردیم.
مادرم ای بهتر از فصل بهار
مادرم روشن تر از هر چشمه سار
:)
گاهی اوقات فکر می
کنم به دست نیاوردن می تواند برایم مفیدتر باشد.از خیل لذت های مادی گرفته تا عشق
و سایر چیزهای جدی تر.این نرسیدن ها هنوز به آدم انگیزه ادامه کار می دهد. یکی از
چیزهای خیلی ساده که قبلا لذت بخش بود و الان نه، سفر کردن با مترو از این سر شهر
به آن سر شهر بود.این کار این روزها اینقدر دچار تکرار شده که دیگر نمی توان از آن
لذتی برد.قبلا از اینکه خیره شوم به آدم های متفاوت و دست فروش های مترو لذت می
بردم.انگار می خواستم چیزی را کشف کنم یا
با خودم فکر می کردم گذشته مهم تره یا آینده؟
بهتر نیست هرچی که قبلا بوده رو فراموش کنیم و فقط به فکر ساختن آینده باشیم؟ 
چند روز پیش به اصرار رفیقم، یکم براش جوشکاری کردم، خیلی وقت بود به انبر و اتصال و الکترود دست نزده بودم.
القصه چشمام رو برق گرفت، اگرچه سوزش چشمام خیلی کمتر شده، ولی هنوز اون دور دورها رو تار میبینم.
قدیم ها، اومدم اینجا تا یه پیج انگیزشی باشه واسه ورزش کردن و لاغرشدن.
یه عکس دونده حرفه ای هم گذاشته بودم و زیرش تعداد جلساتی که
سلام
خواستگاری دارم که قبلا در دوران عقد جدا شده. کمتر از یک سال عقد بودن و بعد به دلیل اینکه متوجه شدن اون خانم به شخص دیگه ای علاقه داشته و حتی خیانت میکرده جدا شدن. اون خانم بلافاصله با اون شخص ازدواج میکنه ...
مرد تحصیل کرده، محترم و خوش اخلاقی هستن و خانواده خوبی دارن ، مشکل مالی هم ندارن. اما مسئله ای که هست اینه که به دلیل شکستی که در آشنایی قبلی براشون پیش اومده احساس ترس نسبت به ازدواج پیدا کرده و نمیتونه تصمیم قطعی بگیره. 
ادامه مطلب
به خاطر تموم فشارای عصبی ای که این مدت تحمل کردم تصمیم گرفتم به خودم هدیه بدم تا روحیم عوض بشه و حالم بهتر شه واسه همین این ۵ تا کتابو سفارش دادم ... 
۱.سمفونی مردگان
۲‌.نیمه تاریک وجود
۳.شرمنده نباش دختر
۴.کاش وقتی ۲۰ ساله بودم می دانستم 
۵.فصل بعدی زندگی ات را طراحی کن 
 
بی صبرانه منتظرم برسن 
 
البته فعلا دوباره کوری رو شروع کردم قبلا بیشترشو خوندم اما انقد به نظرم کتاب نچسبی و حوصله سربری بود که هیچ تمایلی نداشتم ادامش بدم ... دلیل این همه ت
دو روزی میشود که از سفر برگشته ام. روز اول سفر خیلی سخت بود ولی از روزهای بعدش اوضاع بهتر شد و توانستم تلخی هایی که در پست چه وقت سفر رفتن بود بیان کردم را تا حدودی فراموش کنم. آخر قبلا هم وقتی حالم خیلی گرفته بود سفر رفتن را امتحان کرده بودم ولی جواب نداده بود ولی این دفعه نمیدانم چرا و چگونه جواب داد و حالم را کمی بهتر کرد.یک نکته بگویم راجع به همسفر، اینکه می گویند آدم ها را در سفر بایستی شناخت واقعا درست است شما هرگز یک آدم را نمی شناسید مگر
مراحل ثبت برند در ایران
وقتی می‌خواهید برند خود را ثبت کنید باید مطمئن شوید که قبلا این برند به ثبت نرسیده باشد. استعلام برند این امکان را به شما می‌دهد که ببینید برند مورد نظر شما قبلا ثبت شده است یا خیر. در صورتی که این برند قبلا ثبت شده باشد، شما نمی‌توانید آن را ثبت کنید و درخواست ثبت برند شما رد می‌شود. سامانه استعلام ثبت برند در مرکز مالکیت معنوی، برندهای ثبت‌شده را به شما نشان خواهد داد.
مرکز مالکیت معنوی اداره‌ای‌ست که فعالیت‌ها
کنبانوا دوستان ! o(^▽^)o
همونطور که قبلا گفتم یه تعدادی از قسمت های اضافی کوروکو نو بسکت رو زیرنویس کرده بودم و قبلا تو سایت های دیگه گذاشته بودم اما می خوام اینجا هم بذارم برای اطمینان !
NG Shuu قسمتهای اضافی کوروکوئه که اتفاقاتی که تو انیمه افتاده رو به نوعی مسخره می کنه و خیلی بامزه اس ! 
من قبلا این فایل رو با کمک دوستم Real Fantasy تو سایت انیم ورلد گذاشتم اما انیم ورلد در حال حاضر از دسترس خارجه ...
برای دانلود کردن تمام قسمتهاش کلی تلاش کردم و بعد از
امروز خیلی روز عجیبیه و خیلی حس عجیبی داره! جمعه س ولی اصلا احساس جمعه بودن نداره. عادتمون دادن که از جمعه این تو ذهنمون باشه که فردا باید بری سر کار! پس امروز اگه کاری داری که در طول هفته نمیشه انجام داد، جمع و جوررش کنی و انجامش بدی امروز. 
من جمعه هارو دوس داشتم قبلا. جمعه ها می شد بریم کوه، بریم گردش! حالا زیاد نه ولی در حدی که آدم نیاز داره. 
هرچند این روزا دیگه نمیدونم چی نیاز دارم.
قدیما همه چی خیلی ساده تر بود. نیازا ساده تر بود... شادیا ساده
من سوالی داشتم در مورد رفتارهای یه دختر تو اینستاگرام و اینکه نظر کاربران در این مورد چیه؟
من 22 سالمه و در اقوام و خویشاوندان دورم دختری هست که 20 سالشه، از لحاظ ارتباط خانوادگی هر سال شاید یه بار همدیگه رو ببینیم تو خونه مادر بزرگم، ولی من پدرشون رو میشناسم چون یه باشگاه ورزشی دارن و سلام و علیک دارم باهاشون بعضی وقت ها، حالا سوالم در مورد دخترشونه؛
من قبلا چند سال پیش دخترشون رو دیدم و از ایشون خوشم اومد ولی چون اهل دوستی نبودم گفتم صبر کنم
براش گفتم ما یک کاری تو کلاس‌هامون انجام میدیم که خیلی به بچه‌ها کمک میکنه تا بفهمن در طول این نه ماه چه تغییراتی کردن و اون تغییرات چقدر بوده. ازشون ابتدای سال می‌خواییم درباره یک چیزهایی(قبلا فکر کردیم که چه چیزهایی باید باشند) برامون بنویسند. این کار را وسط سال تحصیلی و آخر سال هم انجام میدیم. آخر سال برگه‌هاشونو بهشون میدیم و درباره این نه ماه با هم حرف می‌زنیم. خودِ نه ماه پیشش‌شان و سه ماه پیش و اکنون‌شان از جلوی چشمشان رد می‌شود. کم
مراحل ثبت برند در ایران
وقتی می‌خواهید برند خود را ثبت کنید باید مطمئن شوید که قبلا این برند به ثبت نرسیده باشد. استعلام برند این امکان را به شما می‌دهد که ببینید برند مورد نظر شما قبلا ثبت شده است یا خیر. در صورتی که این برند قبلا ثبت شده باشد، شما نمی‌توانید آن را ثبت کنید و درخواست ثبت برند شما رد می‌شود. سامانه استعلام ثبت برند در مرکز مالکیت معنوی، برندهای ثبت‌شده را به شما نشان خواهد داد.
مرکز مالکیت معنوی اداره‌ای‌ست که فعالیت‌ها
الهۀ خاطرات و حافظه در رم باستان مُنتا "Moneta" و در یونان باستان نماسینی "Mnemosyne" بودن، که اسم Mnemosyne از ریشۀ mnēmē به معنی «به یاد آوردن» میاد و کلماتی مثل mnemonize یا Mnemonic در زبان انگلیسی از همین ریشه هستن،این کلمه در زبان لاتین به شکل memor و بعد memoria درومده؛ در این زبانها هم می‌تونیم رد پاشو ببینیم:
 انگلیسی: memory  ایتالیایی و اسپانیایی:  memoria پرتغالی : memória فرانسوی: Mémoire آلمانی: Reminiszenz رومانیایی: memorie
معادل این کلمه در زبان فارسی «یاد» و هندی याद (ب
یه خبر بد تموم نشده بعدیش شروع میشه
چرا کیپاپ دیگه رنگی رنگی نیست
خلاصه مطلب اینکه ونهوو چند وقتی بود توسط یه دختره اذیت میشده و اون دختره خیلی قبلا با ونهوو یه گذشته داشته...
و الانم که دختره رفته همه چیزو جلو رییس کمپانی لو داده و ونهوو هم بخاطر فشار ها و این اتفاقی که افتاده گروه رو ول کرد و کمپانی هم هیچ تلاشی واسه برگردوندنش نکرد:/
این دختره قبلا همین بلا رو سر یه ایدول دیگه هم اورده بوده
تبریک میگم....جایزه نفرت انگیز ترین دختر کیپاپ ۲۰۱۹ ر
الهۀ خاطرات و حافظه در رم باستان مُنتا "Moneta" و در یونان باستان نماسینی "Mnemosyne" بودن، که اسم Mnemosyne از ریشۀ mnēmē به معنی «به یاد آوردن» میاد و کلماتی مثل mnemonize یا Mnemonic در زبان انگلیسی از همین ریشه هستن،این کلمه در زبان لاتین به شکل memor و بعد memoria درومده؛ در این زبانها هم می‌تونیم رد پاشو ببینیم:
 انگلیسی: memory  ایتالیایی و اسپانیایی:  memoria پرتغالی : memória فرانسوی: Mémoire آلمانی: Reminiszenz رومانیایی: memorie
معادل این کلمه در زبان فارسی «یاد» و هندی याद (ب
 
چند وقته افراد مختلفی باهام تماس می گرن و راهنمایی می خوان. افراد تعددی که مشکلاتی دارن و یا خانمهای اول که قصد دارن وارد تعدد بشن و می خوان مخالفت با حکم خدا نداشته باشن و ...
 
 
در مورد زندگی تعددی قبلا هم گفتم. اگر افراد بخاطر خدا زندگی کنن خیلی خوب و راحته. من با همتا اصلا مشکلی ندارم با هم خیلی خوبیم. اگر چه گاهی موارد خیلی ریزی لحظه ای ناراحتم می کنه یا ممکنه همتا رو ناراحت کنه . مثلا تشکر کردن همسر از  همتا فقط در کاری که هر دو در حال انجام
رفته بودیم برای افتتاح حساب وام ازدواج، آقای بانک دار پرسید قبلا اینجا حسابی نداشته اید؟ گفتم : نه! فرم افتتاح حساب را داد دستم . پر کردم. تحویلش دادم.
اطلاعات را که وارد سیستم کرد گفت شما قبلا اینجا حساب داشتید! دوباره گفتم : نه! مطمئنم که نداشتم. 
گفت: سال فلان، از طرف مدرسه فلان! 
شوکه شدم! اسمِ مدرسه ابتدایی ام بود، یادم افتاد که آن سال برای همه بچه ها حساب باز کردند و یک کارت دادند دستشان. یادم نبود، اصلا! اصلا!
مامان آه کشید و گفت: امان از آن ر
سلام
آزمون پودمان سوم، ساعت اول کلاسمون در روز دوشنبه همین هفته برگزار خواهد شد
با توجه به تعطیلی 3 هفته کلاسمون و فرصت بیش از اندازه برای یادگیری و تمرین، هیچ عذر و بهانه‌ای برای به عقب انداختن امتحان پذیرفته نیست
 
برای دوستانی که میگن قبلا اعلام شده بود بعد امتحانات دی، باید بگم که قبلا قرار نبود این هفته کلاس داشته باشیم! حالا که کلاس داریم، امتحان هم خواهیم داشت
روز یکشنبه نیز پودمان چهارم رو برای تدریس شروع خواهیم کرد
 
موفق باشید
به طور کلی محل اتصال دو استخوان به یکدیگر را مفصل می نامند. شاید به نظر شما مفصل قسمت چندان مهمی از بدن انسان نباشد، ولی اصول علمی بسیار دقیقی در آن رعایت شده است. اگر یک قهرمان وزنه برداری می تواند دویست کیلوگرم وزنه را روی دستش نگه دارد و هشت تکه استخوان مچ دست او از هم جدا نشود، به دلیل ارتباط محکم این استخوانها در سطوح مفصلی است، و اگر فوتبالیستی با سرعت روی پاهای خود می دود و در حین دویدن با پا محکم به توپ ضربه می زند و استخوانهایش از هم جد
چند دقیقه پیش جلد دوم آنا کارنینا هم به اتمام رسید. همین الان که این جمله تموم شد یادم افتاد برم در کتاب ظرافت جوجه تیغی اظهار نظرها درمورد آنا کارنینا رو ببینم. اما از اینجا به بعد اسپویل:
خیلی ناراحت شدم که آنا خودش رو کشت و بدتر اینکه در لحظات اخر پشیمون شد. هرچند قبلا هم پشیمون شده بود اما نهایتا این کارو کرد. در کل اوایل از این رمان خسته شدم بودم انا از اواخر جلد یک علاقمند شدم و مطمئنا این رمان رو با تداعی چای و شب های پاییز به یاد خواهم اور
به روزهای آخر دانشگاه نزدیک شده ام. چهار سال فرصت خوبی بود که به من بفهماند هنوز چقدر راه نرفته دارم و چقدر نادانم. 
نه کیفیت زندگی ام بهتر شده است و نه نظم برنامه آن. منِ وارد شده به دانشگاه و منِ خارج شده از آن تنها در مطالعه روزنامه وار چند کتاب بیشتر برای شب امتحان که معلومات آن مثل آفتاب دم غروب از ایوان خاطرم پریده است و نشستن گوسفند وار سر کلاس درس و بر باد دادن هزینه های بیشتر برای آموزش توخالی و پیدا کردن دوستانی سرگشته تر از خودم فرق ک
خب بچه ها امروز روز خوب و باحال و یکم عجیبی بود. 
بذارید اول براتون کدوم رو بگم؟
این پسر های کسخل.اوه خدایا!
واقعا این پسرها عجب موجوداتی هستن. خیلی سخت میشه فهمیدشون . یعی حتی دخترای با روابط اجتماعی خیلی بالا و باحال هم کم میارن جلوی این موضوع.
ارتباط با دختر ها خیلی راحتتر و باحال تر هست راحت میتونی باهاشون دوست بشی. هر چی حس میکنی رو بگی و کلی بخندین.
پسره عین سگ پاچه میگرفت. واقعا معلوم نیست چشونه. از بچه های دانشگاهه. هووف. منم گند زدم به هیک
همسر اومد خونه و گفت فلان شرکت کارشو تحویل داده و چندتا خونه که قبلا محل نیروهاشون بوده الان خالیه. یه شماره گرفته بود که زنگ بزنه و ببینه میتونه یکی از اون خونه‌ها رو اوکی کنه یا نه.
مسئول مورد نظر گفت همه اون خونه‌ها تحویل داده شدن به پرسنل بی‌خونه. (که خب خدا رو شکر. تو این شهر بی‌خونه بودن خیلی سخته) اما یه کارگاهی بوده که قبلا توش کابینت میساختن و اون الان متروکه‌س! برید دنبال اون.
و باز من خوشحال شدم! (شاید مشکل همین خوشحال شدن منه؟!! شای
کتاب علی الحسابشاعر: امیرحسین طاهر

کنارم باش تا حالم شود از خوب هم خوب ترنباشی دلخوشی کم نیست، اما با یاد تو غم بهترنباشی یاد تو هر دم مرا دیوانه می سازدنباشی پیش من پایان دم یا بازدم بهتراگر دستم رود توصیف هد کس جز شما بانوبخشکد جوهر شعرم، بخشکد این قلم بهتراگر روزی میان مرگ یا بی تو شدن ماندمبدون مکث می گویم بمیرم لاجرم بهترو من هم می شوم مثل همه مقتول چشمانتندارد عدل و قانون جز تو دیگر متهم بهتر
 
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج این
با سلام مدیران محترمی که قبلا از نرم افزار مدیر را خریداری و  استفاده کرده اند می توانند نسخه 2.06 آن را دانلود و استفاده نمایند بدیهی است این نرم افزار نباید نیاز به دریافت کد فعال سازی جدیدی داشته باشد چرا که قبلا کد فعال سازی گرفته شده و در صورت نیاز بدون پرداخت وجهی مجددا دریافت شود
دریافت
عنوان: modir2-06
حجم: 8.9 مگابایت
توضیحات: نرم افزار مدیر2.06 پولی و با محیط کاربری آسان

شایان ذکر است دریافت کد فعال سازی از طریق اینترنت عادی میسر می باشد
چقدر دوستامو زجر دادم.
مجبورشون کردم چه چیزایی ببینن و بشنون سکوت کنن چیزی نگن چیزی نپرسن که فقط حال من بدتر نشه. میگه اگه حرفی نزدم به خواسته خودت بوده هرچی باشه خیلی وقته حواسم بهت حالتای جدیدت و... هست:) میگه همش خودتی بعضیا رو قبلا داشتی بعضیا رو الان :/// من فقط پوکر :///
دوستام عجیب صبر و تحملی داشتند، واقعا نمیتونم درکشون کنم چرا این همه مدت تحملم کردند و تازه الانم باز میگن که دوسم دارن و پیشمن. 
اینااگه ماه نیستند پس چین؟ اگه فرشته اسمو
مجبورش کردم آهنگشو کم کنه و خودم آهنگ گذاشتم. داریم "دستای تو"ی داریوش رو گوش میدیم. قبلا داریوش رو دوست نداشتم؛ چون همیشه اون رو به ابی شبیه می‌دونستم و متاسفانه هیچوقت موفق نشدم ابی رو دوست داشته باشم. اما گاهی‌اوقات آهنگای داریوش برام جون‌پناهه، چون میشه تو اوج غم و ناامیدی پناه آورد بهشون و آروم شد.امروز ظهر خواب خانم برگمن رو دیدم. دیدم داره میره. تاثیر حرف امروزش بود که از بازنشستگی صحبت کرد. به داینا گفتم وقتی به برگمن فکر میکنم گریه
زیرسازی ایزوگام توسط پرایمر در کرج : پرایمر: پرایمر در اصل رنگ نیست اما از جمله مواردی است که در کنار رنگ نمای ساختمان مورد نیاز است. پرایمر برای آماده سازی دیوار قبل از رنگ آمیزی استفاده می‌شود. پرایمر موجب می‌شود سطح دیوار یک دست شود و رنگ بهتر به روی دیوار بنشیند. از پرایمر حلال آب برای رنگ آمیزی دیوار خشک، دیواری که قبلا رنگ شده یا لکه دار شده است استفاده کنید. از پرایمر حلال روغن نیز برای دیوارهای آسیب دیده، پنل‌ها، سطح آهنی و چوبی استف
چند کاری که من خودم انجام میدم و حالم حداقل یه پله بهتر میشه را برای شما می‌نویسم:
خواندن چند صفحه از یه کتاب
خواندن شعر
خواندن یه داستانک که حال خوب کن باشه
پیاده روی و قدم زدن
نگاه کردن حیوانات و بازی آنها
خلوت کردن و صحبت با خود
نوشتن در مورد حالمون که چرا بد شده و چطور می‌تونم اون را بهتر کنم
صحبت با یه دوست قدیمی
پرداختن به کاری که دوست داری (من خودم کار با کامپیوتر و نقاشی)
شما چکار می‌کنید که حالتون بهتر بشه؟ برام بنویسید
 
قرار بود دوشنبه ها روز من باشه اما آخرش چی نصیبم شد ؟
 
جمعه های سرد و غبار آلود
 
 
+
who has a why to live for can bear almost any
how  
 
Nietzsche
 
 
++ نمی دونم قبلا هم اینقدر گیج میزدم یا حاصل دلتنگی برای نارنگی غیر توی مغزمه !
 
From chaos to order there are many big chaos
 
 
دوستای خوب، میشه چند تا نکته بگم در مورد اینستاگرامم.
در مورد پیج شخصیم:
 
لطفا اگه از وبلاگ منو میشناسید، و فالو می کنید و من قبول نمی کنم، راهش هی دوباره و سه باره و چهار باره فالو کردن نیست، راه ساده ترش معرفی خودتون به صورت یک پیغامه که بعد احتمال بیشتری وجود داره من قبول کنم.
 
لطفا اگه یک بار منو آنفالو می کنید، دیگه تصمیم نهایی باشه، وقتی هفته ی بعد و یا سه هفته بعد، باز میاید فالو می کنید و دوباره آنفالو، برام ناراحت کننده ست. (اینو وقتی
1. جدی ترین فوبیای من فوبیای دندون پزشک و دندون پزشکیه :| و الان که دندونم عفونت کرده و می ترسم برم دندونپزشکی و روز به روز عفونت شدید تر میشه قیافه ی پشم ریخته م دیدنیه :))
دندونم اینجوریه نمی تونم پفیلا بخورم :(
2. آقا مشاور مدرسه برنامه داده روزی 8 ساعت درس بخونیم خب؟ بعد من سه روز درس خوندم، جمع سه روزم شد 10 ساعت :| زیبا نیست؟ :))
آقا ولی سعی می کنم فردا رو به 6 ساعت برسونم. به جون خودم نمی تونم 8 ساعت! نهایت کششم 6 ساعته جون آندرومدا..
3. رفتارام داره به
1. جدی ترین فوبیای من فوبیای دندون پزشک و دندون پزشکیه :| و الان که دندونم عفونت کرده و می ترسم برم دندونپزشکی و روز به روز عفونت شدید تر میشه قیافه ی پشم ریخته م دیدنیه :))
دندونم اینجوریه نمی تونم پفیلا بخورم :(
2. آقا مشاور مدرسه برنامه داده روزی 8 ساعت درس بخونیم خب؟ بعد من سه روز درس خوندم، جمع سه روزم شد 8 ساعت :| زیبا نیست؟ :))
آقا ولی سعی می کنم فردا رو به 6 ساعت برسونم. به جون خودم نمی تونم 8 ساعت! نهایت کششم 6 ساعته جون آندرومدا..
3. رفتارام داره به
بچه ها یه سوالی،
من چطوری میتونم با نوشتن وبلاگ فارسی پول هم دربیارم.
 
دیروز توی پادکست Happier with Gretchen Rubin شنیدم که یه نفر با نوشتن وبلاگ و فقط شرح سفرهاش! و نه حتی خرت و پرتای روزانه، تونسته هر ماه حداقل 6000 دلار دربیاره.
 
بارها و بارها از سایتهای مختلف ملت بهم پیام دادن که نوشته هامو میبرن جاهای دیگه به اسم خودشون پست میکنن.
 
چطوری میشه با وبلاگ فارسی پول دراورد؟
 
نمیخوام انگلیسی بنویسم نه بلدم خیلی خوب بنویسم نه اینکه مخاطبی خواهم داشت.
 
دی
خوب داستان زورو را همه شنیدیم نجیب زاده ای
به نام دن دیه گو دلاوگا که در زمان سلطه اسپانیایی ها در امریکا علیه اون
ها وارد مبارزه می شه . جوان خوش قیافه ای که در زندگی عادی گیج و مهربون
هست اما وقتی زورو می شه نقاب می ذاره و به قلب دشمنان می ره . از این
داستان فیلم ها و کارتون های زیادی ساخته شده و اولین نویسنده این کتاب هم
جانستون مک کالی هست . حالا خانم آلنده هم یک روایت دیگه از کتاب تعریف
کرده این که دیه گو کی بوده مادرش پدرش تحصیلاتش چطوری و
سلام
دختری ۲۲ ساله هستم. همزمان ۳ تا خواستگار دارم که فقط یکی شون از نظر قیافه به دلم نشسته که ۲۴ سالشه، ولی دو نفر از آشنایان که همدیگه رو نمیشناسن بهم گفتن که این پسر با یه دختر قبلا دوست بود و رابطه جدی داشته، قبلش ازش پرسیده بودم که قبلا رابطه ای داشتین یا نه ؟ گفته بود نه.
وقتی من بهش گفتم که فامیل مون میگه با فلان دختر دوست بودید ، گفت چیز جدی ای نبود، خواستم واسه ازدواج آشنا بشیم دیدم به درد هم نمیخوریم و ... ، شرایطش تقریبا خوبه، خانواده
- این واسه اینه که یه بخشی از وجودت عمیقا از من متنفره و می خواد بهم آسیب بزنه چون من قبلا بهت آسیب زدم. وقتی کنار منی رنج می بری ولی در عین حال اصلا تو شخصیتت نیست که به خاطر خودت بهم حمله کنی.
+ولی من ازت متنفر نیستم.
- شاید بهتره باشی.
مادربزرگ که حالا بعد از یکی از اقدام‌های انقلابی من، دست از آرزوی ازدواج و صحبت راجع به این موضوع برداشته، این چند وقت هر بار منو می‌دید راجع به این که قبلا زمانی تو مدرسه کار می‌کردم و چرا الان دیگه نمیرم می‌پرسید و بعد هم توصیه می‌کرد که حتما دوباره پیگیر بشم تا بعد از تموم شدن دانشگاهم بتونم تو مدرسه کار کنم و بعدتر هم تاکید می‌کرد که برای من چه کاری بهتر از معلمی؟
این بار منتظر بودم دوباره این بحث راه بیفته تا بگم برگشتم مدرسه و یه کار
*این داستان خیلی زیباست* *مردی بود قرآن میخواند و معنی قرآن را نمیفهمید* *پسرکوچکش از او پرسید:* *-چه فایده ای دارد قرآن میخوانی بدون اینکه معنی آن رابفهمی؟* *پدر گفت پسرم سبدی بگیر واز آب دریا پرکن وبرایم بیاور* *پسر گفت:غیر ممکن است که آب درسبد باقی بماند.* *پدر گفت امتحان کن پسرم.* *پسر سبدی که درآن زغال میگذاشتند گرفت ورفت بطرف دریا وامتحان کرد* *سبد را زیرآب زد وبه سرعت به طرف پدرش دویدولی همه آبها از سبد ریخت وهیچ آبی در سبد باقی نماند* *پس به پ
سلام
دلم می خواد برات بنویسم، قربون صدقه ات برم ، ثبت کنم این روزهای قشنگ رو ... ولی هی نمیشه ... نمی دونم چرا ... ولی حالا بی خیال ... الان اومدم بنویسم ... بنویسم از این روزهای آخر فروردین ... الان آخر شبه دوشنبه است ... به عبارتی وارد سه شنبه ۲۷ فروردین شدیم،  شنبه و یکشنبه دو بار با هم مفصل حرف زدیم ... از اقلیم حضور همدیگه لذت بردیم ، کلی کل کل کردیم و خندیدیم ... از سفر اروپا گفتی که قراره به زودی بری... بعدش گفتم کی میای ببینمت؟ کلی مسخره بازی درآوردی و
دیشب ساعت 21، رسما 26 سالگی به پایان خودش رسید؛ با خوشی‌ها و نا خوشی‌هاش، روزهای خوب و بدش، خنده‌ها و گریه‌هاش، آرامش‌ها و استرس‌هاش... به عنوان جمع‌بندی می‌تونم بگم که از خودم رضایت نداشتم. تلاش‌هایی برای بهتر شدن شرایط داشتم ولی به نظر می‌رسه که ثمربخش نبودن.
الان چند ساعتی از شروع 27 سالگی من گذشته و من تمام تلاشم رو می‌کنم که امید رو در دلم زنده نگه‌دارم و فکرهای خوبی در مورد آینده داشته باشم. آدم‌ها با امید زنده‌ن و من امید دارم به ب
قبلا راجب پسر همسایه گفتم براتون،که کل بچگیمون باهم بود،بعد کلا کودکی عاشقانه ای داشتم من
وقتی اهنگ کی بهتر از تو از عارف خیلییی رو بورس بود،ما هم در دوران جاهلیت به سر می بردیم-_-بعد با این اهنگ دوچرخه میروندیم دو تایی، یه روز قرار شد من و خانواده ی گرامی یه هفته بریم مشهد...منو علی رو غصه گرفته بووود که یه هفتهههه بازی نمیکنیییم،بعد اومدیم برا هم نامه بنویسیماین اهنگو باز کردیم شروع کردیم نوشتن،حالا متن نامه:
علی جانم،علی جانم،در این سفر د
ترامپ با شعار ایمنی ==> بصورت واقعی ، دروغ میگوید!
ترامپ با زمینه هایی که قبلا برای ماموریتش ، آماده اجرا نموده اند یک مجری عقب افتاده است که یک بازی را ، تکرار میکند اما با شکل دیگر و شعارهایی که بوجود آمدنشان را قبلا برایش ، آماده کرده اند و در واقع ، ترامپ ، فاقد مسئولیت خلاقیت است! دو حزب جمهوریخواه و دمکرات آمریکا ، برای فریب مردم آمریکا ، با یکدیگر ، ساز مخالف میزنند تا بین هواداران به بازی گرفته شده خود ، ایجاد رقابت ، بکنند! این دو حزب ،
امروز تا الان خیلی خوب کار کردم. کتابمو جلو بردم. زبان کار کردم هر جفتشو دیگه مقاله چشم و ذهن دوربین وارو خوندم که انگار جوری بود برام که اگه چیزایی که نوشتم نبود ازش فکر میکردم نخوندمش یادم رفته بود ولی خوب شد مروری بر مطالب گذشته انگار تازه قشنگ میفهمیدمش نمیدونم چجوری بگم. دیگه این که عکاس دیدم تو نگاهی به عکس ها رسیدم به رومن ویشینیاک. همینها فعلا. کتابم انگار فیلم داره میگذره خیلی باحاله جذاب شده من که باهاش زیاد همزاد پنداری ندارم جالب
به او گفتم که توی رابطه هستم و دیگر نمی‌توانیم چیزی که قبلا داشتیم را داشته باشیم. ناراحت شد. برای من هم کمی ناراحت‌کننده بود. به خصوص که مدتی از او خوشم می‌آمد. من خوب می‌دانستم که دور و برم کسی نیست که بهتر از او واژه‌ها را بشناسد. او با واژه‌هایش خوب قلقلکم می‌داد. یکی از همین روزها مثل همیشه بی‌مقدمه به انگلیسی پیام داد «می‌دونی از چی متنفرم؟» پرسیدم «چی؟» در جوابم گفت «اینکه توی رابطه‌ای و کات هم نمی‌کنی.» به او گفتم مدتی‌ست که رابط
امروزو نمیذارم روز بدی بشه. چون ساعت هشت بیدار شدم و خواب موندم. بعدش نشستم به زبان خوندنو کتاب بدایة الحکة تا ده نیم. بعد یهو طبق معمول باتریم تموم شدو خوابم گرفت اصلا نمیفهمیدم چی میخونم به مها گفتم نیم ساعت میخوابم بیدارم کنه بعد رفت شد دو. تا ساعت دو خواب بودم باورم میشه؟ بعدش نهار خوردمو نشستم دوباره به کار انگار نه انگار که این همه خوابیدم. خب دست خودم نبود که اما نمیخوام بگم دیروز بهتر بودم چون باید امروز بهتر باشه. الان داشتم جمله واسه
نمیدونم این چندمین وبلاگیه که توی بیان ساختمش و دارم الان حذفش میکنم ! 
اما خب هر اومدن یه رفتنی داره !
الانم فکر کنم وقت رفتنه منه ..
میرم دنبال کار و زندگی ..
تا قوی تر برگردم !
فکر کنم دیگه نوشتن بس باشه  !
+به یه نفر قبلا گفتم من خاطرات و دلنوشته هامو مینویسم تو یه سر رسید و اخر سال اونو اتیشش میزنم !
الانم فکر کنم وقت اتیش زدنه این وبلاگه 
تو این مدت خیلی چیزا ازتون یاد گرفتم !
مرسی از همه ی 71 نفرتون بابت همراهی هاتون ..
خوش گذشت .
خوشحال میشم بدون
ولی فکر می‌کنم هیچ‌کس بهتر از خودم مفهوم امید رو متوجه نمی‌شه،این‌قدر توی وجودم زنده‌ست که صبح‌ها با خواب‌هایی که ترکیبی از همه‌ی چیزهایی که با هم می‌خوامه بیدار می‌شم و باورم نمی‌شه همه‌ش توی دنیای خواب بوده ولی می‌دونم بهشون نزدیکم خیلی نزدیکم،شاید همین امیده که نمی‌ذاره توی اوج وقت‌هایی که احساس می‌کنم کسی نیست که باهاش حرف‌هام رو درمیون بذارم یا شاید هم خودم به عمد ازشون فاصله گرفتم که ببینم هنوزم اون آدم قوی‌ای که قبلا می
ولی فکر می‌کنم هیچ‌کس بهتر از خودم مفهوم امید رو متوجه نمی‌شه،این‌قدر توی وجودم زنده‌ست که صبح‌ها با خواب‌هایی که ترکیبی از همه‌ی چیزهایی که با هم می‌خوامه بیدار می‌شم و باورم نمی‌شه همه‌ش توی دنیای خواب بوده ولی می‌دونم بهشون نزدیکم خیلی نزدیکم،شاید همین امیده که نمی‌ذاره توی اوج وقت‌هایی که احساس می‌کنم کسی نیست که باهاش حرف‌هام رو درمیون بذارم یا شاید هم خودم به عمد ازشون فاصله گرفتم که ببینم هنوزم اون آدم قوی‌ای که قبلا می
با یکی از بچه هامون تو اینستا در مورد یه چی حرف می زدم
رفتم حموم برگشتم
اینستام ریده
پیامای طرف اومده ولی نمیشه ببینم و جواب بدم
با طرفم رودروایسی دارم موندم چه کنم
فاک‍♀️
قبلا هم اینجور شده بود
بعده یه روز درست میشه
الان میگه این یارو چه بی شعوریه ها :/

بعدا نوشت:درستش کردم✌️
باید برگردم به خودم. و یادم باشد همین طور آبکی خودم را از دست ندهم. حوصله‌ ی آدم ها را ندارم. اینها را اینجا می‌گویم وگرنه بیرون از اینجا قضاوتی روی آدم ها ندارم. اینجا این طوری است . بیرون از این‌ جا کاری به کار کسی ندارم. عادت گرفته‌ ام حرف دیگران را که می‌شنوم سکوت کنم. به گوش‌هایم هم عادت داده ‌ام کمتر بشنوند. فقط توی خودم هستم. شاید اینطور برایم بهتر باشد که سکوت کنم. شاید بهتر باشد باز سعی کنم زندگی کنم. شاید بهتر باشد دست و پا بزنم. ورز
امروز در حسرت فرصت های از دست رفته ی قبل هستم فرصت هایی که برای مطالعه ی بیشتر بیشتر و خیلی بیشتر داشتم، وقت و زمان و فرصت هایی که برای بدست اوردن مهارت های بیشتر و بهتر از دست دادم.
فرصت هایی که داشتم برای اشتباه کردن و نکردم، اشتباه نکردم. و الان امروز باید کارهایی رو انجام بدم برای درآمد که هیچ علاقه ای به اون ها ندارم
باید وقتهام رو برای جاها و کسانی بگذارم که دوسشون ندارم و یا علاقه ای با بودن با اونها ندارم .
قبلا میتونستم با تلاش و انجام د
هیچوقت از خاطره هایی ک خودتون قبلا با کسی داشتین با کس دیگ خاطره نسازین واسه کسی رویا نسازین چون وقتی بفهمه اولین نفری نبوده ک اینارو باهاش تجربه کردین و تو ذهن شما این خاطره با کس دیگ شکل گرفته بدجور از درون میشکنه 
خیلی بد 
آیا تاکنون با این حس مواجه شده‌اید که برای چندثانیه صحنه‌ای را بینید و احساس کنید که دقیقا این صحنه را قبلا دیده‌اید و یا کاری را که انجام میدهید را عینا در گذشته انجام داده‌اید ولی نمیدانید کی‌و‌کجا.به این تجربه عجیب و مرموز ( دژاوو ) گفته می‌شود.وقتی که احساس می‌کنیم قبلا در موقعیت کاملا مشابهی بوده‌ایم،دژاوو یا آشنا پنداری اتفاق می افتد و باورمان می‌شود که این لحظات را قبلا زندگی کرده‌ایم و برایمان تکراریست.
دژاوو چیستدژاوو یک‌عب
نسبت به ده روز پیش که خیلی آشفته و پر استرس بودم خیلی آرومم.اون قدر آرومم و اون قدر ذهنم نسبت به اتفاقاتی که افتاده روشنه که هیچ نیازی به نوشتن پیدا نکردم.یکی از دلایل بهتر شدن حالم خاموش شدن تلویزیونه.اون سه روزی که عزای عمومی اعلام شد بابام بیست و چهار ساعته تلویزیون رو روشن نگه داشته بود.من پناه برده بودم به اتاقم و کتاب میخوندم اما صدای تلویزیون خیلی بلند بود.دو بار از شدت استرس مجبور شدم قرص بخورم.دائم کمیک نگاه می کردم که حواسم پرت شه.
هف
اصلا قرآن رو باید اینجوری خوند
فک کنم داره با لحن می‌خونه
اینم یه تصور دیگه از قرآن خوندن دخترم

روز دخترهای بیان مبارک باشه
و ایشالله که تو این دهه کرامت از این خانواده‌ی بزرگوار عیدی‌های خوبی بگیریم
من که قبلا بارها گفتم که خونواده‌ی من و همچنین خودم بشدت به این خاندان و به خصوص امام رضا ع و خواهر محترم‌شون علاقه‌ی زیادی داریم و من تقریبا هرجایی رسیدم خودم رو جدای از لطف و محبت این خاندان نمیدونم
قبلا هم گفتم که علت نام گذاری من به رضا ج
منی که همیشه مخالف طلاق بودم
و وقتی دوستی میگفت تصمیم گرفته طلاق بگیره
باهاش مخالفت میکردم!
خودم این روزها به شدت به طلاق فکر میکنم
قبلا هم فکر میکردم اما با ترس و لرز
اینبار با جدیت!
زندگی ای که هر روز خدا توش دعوا و جر و بحثِ برای کوچکترین مسئله
واقعا سکوت اختیار کردم فقط انگشتم و میذارم توی گوشم تا نشنوم 
هیچ جوابی نمیدم دیگه
فقط تو دلم با خدا حرف میزنم و اخرشب میزنم زیرگریه از بخت بدم!
من ندیدم خونه ای که همیشه توش دعوا باشه
واقعا منافقِ 
ب
طی آخرین تفال‌هایی که به دیوان حافظ زدم، به این نتیجه رسیدم که احتمالا اون آدمی که حافظ قبلا مژده‌ی حضورش در زندگیم رو می‌داد و اطمینان می‌داد که به زودی سر و کله‌ش پیدا میشه، بر اثر کرونا خواهد مرد!
چون تازگی‌ها حافظ فقط بحث رو عوض می‌کنه و راجع به این که باید خدا رو عبادت کنم و خلق نیکو داشته باشم حرف می‌زنه :|
+ عیدتون مبارک:)
حالا دارم فکر می کنم چقدر خوبه که تغییر می کنم. چقدر خوبه که بنویسم و این سیر تغییر رو ببینم. قبلا فکر می کردم باید کامل و بی نقص بنویسم. ایرادی در من نباشه حرفم درست و همه جانبه باشه. یک کمال گرایی بازدارنده. اما حالا دارم به مفهوم بهتری از کمال گرایی میرسم. من کمال و خوب رو می خوام نه به این معنی که من کاملم. کمال رو ندارم که می خوامش. به سمت اون میرم. پس باید تغییر کنم. رشد کنم.از جایی به جایی دیگر برم. پیش روی کنم. 
 سکون می تونه دو معنی داشته باشه
احتمالا بارها و بارها برای شما هم پیش آمده است که رمز عبور خود را فراموش کنید . اگر پسورد را روی کروم قبلا ذخیره کرده باشید، به سادگی می‌توانید آن را بازیابی کنید.
 
احتمالا بارها و بارها برای شما هم پیش آمده است که رمز عبورهای خود را فراموش کنید. این اتفاق بیشتر در شرایطی رخ می‌دهد که در وب سایت‌های مختلف ثبت نام کرده باشید و بعدا با فراموش کردن پسورد خود، دیگر به اکانتتان دسترسی نداشته باشید. برای رفع این مشکل یک ترفند ساده در کروم وجود دار
احساس گناه می‌کنم به خاطر انفعال.ارزششو داره من برای بهتر کردن کشورم تلاش کنم؟!دلم میخواد داشته باشه،زندگی آزادانه دوست دارم،زندگی مرفه دوست دارم ولی بدون ایران انگار برام معنایی نداره.قبلا فکر می‌کردم برم خارج خیلی همه چیز زندگیم بهتر میشه و این حال بدم درست میشه..ولی از وقتی حال خوب رو بیشتر پیدا کردم،از وقتی فهمیدم منبعش بیش از خارج در درون خود ما آدماست زرق و برق خارج از ایران برام خیلی کم شده...حس می‌کنم یکی از بزرگترین دلبستگی‌های ز
بروشور دیجیتال بهتر است یا چاپ کاتالوگ
یکی از سوالاتی که همواره پرسیده می شود این است که بروشور دیجیتال بهتر است یا چاپ کاتالوگ، در پاسخ باید بگوییم که این بسته به کسب و کار شما و نوع مخاطبی که با آن سروکار دارید دارد. اگر مخاطبان شما رضایت بیشتری نسبت به لمس و احساس کاتالوگ فیزیکی دارند بهتر است که کاتالوگ محصولات و نمونه کار های خودتان را چاپ کنید.
 
بروشور دیجیتال بهتر است یا چاپ کاتالوگ
یکی از سوالاتی که همواره پرسیده می شود این است که بروشور دیجیتال بهتر است یا چاپ کاتالوگ، در پاسخ باید بگوییم که این بسته به کسب و کار شما و نوع مخاطبی که با آن سروکار دارید دارد. اگر مخاطبان شما رضایت بیشتری نسبت به لمس و احساس کاتالوگ فیزیکی دارند بهتر است که کاتالوگ محصولات و نمونه کار های خودتان را چاپ کنید. 
خوب باید بگم که از دیشب هی دستمو می برم پشت سرم تا گیره رو از سرم باز کنم! (مخصوصا موقع خواب) و بعد می بینم آشِ چی؟ کشکِ چی؟ موهامو کوتاه کردم گیره کجا بود :) 
شبیه این قضیه هنوز در مورد عینک برام پیش میاد 
تو خونه بابا مخالفت کرد با موهام داداش بزرگ گفت خوبه و بهتر از قبلته! داداش کوچیک هم تلفنی بهش گفتم گفت آره بهت میاد! در حالیکه همین داداش کوچیک قبلا هم‌رای بابا بود که دختر باید موهاش بلند باشه (دلم براش تنگ شده) 
دیروز استعلاجی بردم و دیگه نمی
 
در این قسمت ما به برخی از رنگ های ساختمانی با کیفت اشاره می کنیم; از جمله رنگ سحر، رنگ هاویلوکس، رنگ هادی، رنگ پیکو و رنگ ساختمان پارس که در فروشگاه های معتبر موجود می باشند.
برای مثال می توان گفت که رنگ پوست تخم مرغی بهتر از رنگ مات است، رنگ ساتنی بهتر از رنگ پوست تخم مرغ است، نیمه براق بهتر از رنگ ساتن است و…
انس با کتابخوانی
رهبر انقلاب: از جمله‌ی کارهای بسیار مهم، کتابخوان کردن زنان است. متأسفانه زنان ما با کتابخوانی خیلی انسی ندارند. این کتابها معارف بشری است که ذهنها را برای بهتر فهمیدن، بهتر اندیشیدن، بهتر ابتکار کردن، و در موضع بهتر و صحیح تری قرار گرفتن، آماده می‌کند. ۱۳۷۰/۱۰/۰۴
دریافت کیفیت بالا http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=39230
احساس گناه می‌کنم به خاطر انفعال.ارزششو داره من برای بهتر کردن کشورم تلاش کنم؟!دلم میخواد داشته باشه،زندگی آزادانه دوست دارم،زندگی مرفه دوست دارم ولی بدون ایران انگار برام معنایی نداره.قبلا فکر می‌کردم برم خارج خیلی همه چیز زندگیم بهتر میشه و این حال بدم درست میشه..ولی از وقتی حال خوب رو بیشتر پیدا کردم،از وقتی فهمیدم منبعش بیش از خارج در درون خود ما آدماست زرق و برق خارج از ایران برام خیلی کم شده...حس می‌کنم یکی از بزرگترین دلبستگی‌های ز
 سلام  
بچه  ها خوبید خوشین 
امیدوارم که هم خوش باشید هم سرحال و هم دنیاتون بی غم 
بی غم امد  چ خبر چیشدع 
کی هست  کی رفته کی جدید امدع بگید بشناسیمتون 
یه مدت نبودم    ولی ک کنم دوباره برگشتم 
 واقعا نمیدونم که درمورد چی بنویسم براتون  قبلا یکم شادو شنگول تر بودیم 
حالا یکاریش میکنیم نگران نباشید 
و اما دیگه چخبر
 
1- برای چندمین دفعه اومدم یه سر به وبلاگم بزنم و مطلب جدید بنویسم، کامنت‌ها رو خوندم، تا اومدم جواب بدم و تایید کنم، همکارم زنگ زد و برای انجام یه کاری با هم رفتیم بیرون و ظهر برگشتم خونه. قبلا هم خیلی پیش اومده که اومدم مطلب جدید بنویسم. تا اومدم کامنت‌ها رو جواب بدم و وبلاگ‌های بروز شده رو بخونم یه کاری پیش اومده که نتونستم بنویسم.
 
2- از جمله سوتی‌های خانه‌داری من همین‌بس که دیروز مهمون اومده بود، نشسته بودیم صحبت می‌کردیم، داشتم از ظ
انتظار نداشتم ولی بابام به مناسبت روزم واسم کیک فوندانت که روش استتوسکوپ بود خرید !
واسه اینکه از دلم دربیاره ! مامانم واسم عطر خرید ! یکی از عطر هایی که قبلا داشتم و تموم شده 
بود و اونم خوشحالم کرد
جدا ذوقشو کردم و میخوام اون شب رو فراموش کنم یا لااقل تو ذهنم کم رنگش کنم
 
چند تا از دوستای مجازی و واقعی روزم رو بهم تبریک گفتن ولی مستر شین نگفت
دلم میخواست اونم تبریک بگه ، یا شایدم چون پارسال بهم تبریک گفته بود توقعم زیاد شده ...
 
مسئول های کتاب
از هر طرف خبرهای دلهره آور به سمتم میاد . به خودم میگم تو که نمونه این رو قبلا هم داشتی پس نباید اینجوری به هیجان بیای و دلت هرری بریزه . اما انگاری دردها جنس شون اینجوریه که هر بار که سمتت میان تازه ان ! حتی اگه برای سالیان درگیرشون بوده باشی. 
قصه ی خوشحالی اما اینجوری نیست . خوش حالی ها ، همه یه جورن ...
توان الکتریکی که اغلب به عنوان برق یا الکتریسیته شناخته می شود، شامل تولید و ارایه انرژی الکتریکی به میزان کافی برای راه اندازی لوازم خانگی، تجهیزات اداری، دستگاه های صنعتی و فراهم آوردن انرژی کافی برای روشنایی، پخت و پز، گرمای خانگی و صنعتی و فرایندهای صنعتی بکار می رود.
تاریخچه
اگرچه که الکتریسته به عنوان نتیجه واکنش شیمیایی ای که در یک پیل الکترولیک از زمانی که الساندرو ولتا در سال1800م این آزمایش را انجام داد، شناخته می شده است، ا
سلام!
امروز یه پیام برام اومد با این مضمون که یه حساب برای من تو بانک سپه افتتاح شده و من باید برم و کارت عابر رو بگیرم از بانک این در حالیه که من قبلا خودم یه حساب باز کرده بودم و شماره حساب رو تو فرم ها نوشته بودم..نمیدونم چرا اینطوری شده و قضیه چیه؟
اگرچه اطلاعاتی در مورد ریشه اصلی و حقیقی این ورزش در دست نیست ولی از مطالب جالب و شخصی در مورد تاریخچه آن اطلاع داریم .فوتبال امروزی به تدریج رشد کرده است ولی گفته می شود که نوعی از آن قبل از حضرت مسیح علیه‌السلام بازی می شد . در چین نیز نوعی بازی شبیه به فوتبال در 2500 سال قبل از میلاد مسیح وجود داشت .عکس های مصریان نیز نوعی بازی شبیه به فوتبال را نشان می دهد ولی در یونان یک بازی به نام اسپیشکیروز به طرز جالبی به فوتبال امروزی شبیه است . فوتب
امیدوارم پایان این ده پست این وبلاگ به رسالتی که داشته حرکت کنه. 
 
تو پاییز با اندک سرمای روی پوستت میشه نفس کشید... میشه به دنیا امیدوار تر بود. به نظرم قرار نیست دنیا رو کسی جز من و خودم تغییر بده.  همه ی این مراحل چیزایی بوده که من قبلا دیده بودمشون. نباید یادم بره چرا انتخابشون کردم. 
چگونه برای برای تغییر زندگی، سوالاتی بهتر از خودتان بپرسید؟
زندگی یک سوال است.
در دنیایی سرشار از عدم اطمینان، افرادی که فکر می‌کنند پاسخ همه چیز را
می‌دانند گرفتار می‌شوند. زیرا حقیقت این است که رفتن به سطح بعد در زندگی
نیازمند پرسیدن سوالات بهتر از خودتان است.
و کسی که فکر می‌کند همه ‌چیز را می‌داند معمولا سوالی نمی‌پرسد.
اگر مهارت‌ها و توانایی‌های بهتر، روابط غنی‌تر و درآمد بالاتری می‌خواهید باید شروع به پرسیدن سوالاتی متفاوت‌
درود 
   ... و بالاخره به دنبال دلایلی که قبلا اشاره کردم برای انتقال قدیمی ترین پیج سرابله در فضای مجازی ( وبلاگ سرابله امین ) به آدرس و لینک جدید، با مشورت و پیشنهاد چن تا از دوستان عزیزم تصمیم گرفتم که مطالب وبلاگ قبلی در همون آدرس سابق باقی بمونه و بجای انتقال کل وبلاگ فقط ادامه کار وبلاگ رو در پیج جدید انجام بدم ، ضمنا علاوه بر خود وبلاگ ، سایت پشتیبان و ارائه دهنده اش نیز تغییر دادم ، یعنی قبلا از بلاگفا (blogfa.com) استفاده میکردم و الان دیگه ا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها